دفتـــــــــــرهای بیــــــــــدار

بازگشت به صفحه قبل

 

پیش گفتار

    شبحی در جهان در گشت و گذار است- شبح بربریت. تردیدی نیست که همواره شبح بربریت در سرمایه­داری نهفته است، زیرا آن­چه برای سرمایه اهمیت دارد سود است و بس. با این همه، شور و شوق  رشد کّمی که جزء ذات سرمایه است حالا دیگر بحران زیست­ محیطی را نیز به وجود آورده است. و با مشخص شدن محدودیت‌های منابع رو به کاهش کره­ی زمین، به ناگزیر این پرسش مطرح می‌­شود که چه کسی قرار است بر آن کنترل داشته باشد؟ نفت، معدن­ها، مواد غذائی و آب به دست چه کسی خواهد رسید؟ به دست کشور­های سرمایه­داری ثروتمند کنونی، [یعنی] آن­هایی که توانسته­اند توسعه پیدا کنند به سبب این که دیگران از توسعه بازمانده­اند؟ یا تولیدکنندگان فقرزده­ی جهان؟ با اطمینان می­توان گفت با پیمودن مسیر سرمایه­داری، این نیرو تعیین­کننده خواهد بود - امپریالیسم و بربریت.

   هدف از نگارش این کتاب نشان دادن راستای یک بدیل است. راستایی که تمرکزش نه بر  رشد کمی ، بلکه رشد کامل توان­مندی انسان است، نه مسیر بربریت، بلکه مسیر سوسیالیسم. و فرض بر این است که ما شدیدا  به رویکردی از آن بدیل نیازمندیم. چرا که اگر ندانیم به کجا می‌خواهیم برویم، هیچ مسیری به خودی خود  ما را به مقصد نمی­رساند.

   برای توضیح و بسط این رویکرد، شماری از مفاهیم "بدیل سوسیالیستی" در این جا مورد واکاوی قرار می‌گیرد: سوسیالیسم به مثابه­ی یک فرایند و نه یک مرحله، تکامل انسان به مثابه­ی شالوده و درون­مایه سوسیالیسم، پیوند اساسی رشد و تکامل انسان با عمل [اجتماعی] (که معنای آن ضرورت تحقق مدیریت کارگری و جمعی است)، درک ابزار تولید به مثابه­ی میراث اجتماعی­یی که دقیقاً به  هیچ  زیر مجموعه‌ای انسانی تعلق ندارد، بسط و بالندگی توده­ها در پایه­ریزی جامعه­ی همبسته، هم­چون شرط ضروری، حساب­داری، و شیوه­ی سامان­­بخشی [نظام] سوسیالیستی.

   منشاء این ایده‌­ها در کجا قرار دارد؟ بی تردید یکی از منابع [آثار] مارکس است. در حقیقت، بخش زیادی از آن­چه را که به بحث این کتاب پیرامون "اقتصاد سیاسی طبقه­ی کارگر" غنا می­بخشد، در کتاب "فراسوی سرمایه: اقتصاد سیاسی مارکس در باره­ی طبقه­ی کارگر" (۱۹۹۲، ۲۰۰۳) توضیح داده­ام.[1] افزون بر این، گروندریسه­ی مارکس به ویژه به لحاظ برخورداری از بینشی خاص در باره­ی سوسیالیسم اهمیت خاصی دارد- هم به لحاظ مفهوم آن در باره­ی یک نظام اندام­وار و تفاوت بین شدن و بودن چنین نظامی، و هم­چنین­ به دلیل بحث آن پیرامون سود شخصی در مقابل منافع عام، که پیوند اساسی بین اندیشه‌های آغازین و بعدی مارکس در مورد این مساله را نشان می­دهد.

  منبع دیگر ایده‌­های این کتاب به سال­هایی برمی­گردد که به تدریس نظام­های اقتصادی تطبیقی می­پرداختم. پاره‌ای از اندیشه‌هایم پیرامون تجربه­ی تلاش­های سوسیالیستی قرن بیستم در مقاله­ی "اسارت سوسیالیستی: یک روایت عبرت­انگیز"[2] در سال ۱۹۹۱ منتشر شد. در این مقاله مفهوم شیوه­ی سامان بخشی سوسیالیستی برای نخستین بار نشان داده شد ( البته تحت این نام یک سال بعد منتشر شد). در حقیقت، طرح اولیه­ی این کتاب شامل بخشی پیرامون "سوسیالیسم واقعا موجود" اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی می‌شد و بخشی هم در باره­ی مدل یوگسلاوی. با این همه، وقتی شروع به نوشتن در باره­ی سوسیالیسم واقعی کردم، این موضوع از دو بخش به پنج بخش گسترش پیدا کرد و هنوز هم در حال گسترش است! از این رو، به تجزیه و تحلیل این‌ تجربه­ها رو آوردم و آن­را به بخش مجزایی تحت عنوان: "تحقیقاتی پیرامون تکوین سوسیالیسم" تبدیل کردم. با این همه، خوانندگان به وضوح پی خواهند برد که مفهومی که در این کتاب از سوسیالیسم بسط داده‌ام بدیلی است هم بر سوسیالیسم واقعا موجود یعنی مدل شوروی و هم بر سیستم خودمدیریتی استوار بر بازارِ یوگسلاوی.

   در عین حال، وقتی به اهمیت حاصل از تجربه‌ها و فعالیت شخصی­ام در این زمینه پی بردم، بسیار متعجب شدم. بی تردید در بررسی­های مربوط به جامعه­ی دموکراتیک، شعار آن مبنی بر این­که کسانی باید به اتخاذ تصمیم بپردازند که این تصمیم­ها بر [سرنوشت] آن‌ها اثر می‌گذارد، در زمانه­ی من بازتاب یافته است. افزون بر این، فعالیتم در حزب دموکراتیک کانادا (ان. دِِ. پ.) (آموزش محدودیت‌های سوسیال دموکراسی) در استراتژی­های ارائه شده در این کتاب به هدف مبارزه در چارچوب سرمایه­داری، منعکس شده است. من که شدیداً تحت تأثیر انستیتوی کنترل کارگری در پادشاهی بریتانیا قرار گرفته بودم، سیاست­هایی را برای حزب دموکراتیک کلمبیای بریتانیا (ان. د پ.) (جائی که در آن هم­چون استاد کرسی سیاست و خط مشی اقتصادی در آغاز دهه­ی هفتاد فعالیت می‌کردم) جهت گشودن دفاتر شرکت­های سهامی برای دولت و کارگران و ملی کردن شرکت­هایی تدوین کردم؛ که نمی­خواستند مقررات بنیادی جدید در مورد یک "شهروند حقوقی خوب" را بپذیرند-طرح مقدماتی و مشخص مفهوم "شرط ضروری [نظام] سوسیالیستی" که در این کتاب به بحث گذاشته شده است. همین­طور هم پاره‌­ای از موضوعات این کتاب به فعالیتم پیرامون اتوبوس­های مجانی و دولت هم­جوار در مورد تلاش‌های انتخاباتی سال ۱۹۷۲ حزب دموکراتیک (ان. د. پ) در ونکوور و اشتغال من به سازمان­دهی بر پایه جماعت مربوط است.

   با این همه، همان­گونه که مشخص خواهد شد، تجربه‌ام در ونزوئلا در تکوین این اثر اهمیت اساسی دارد. من نه تنها از این امتیاز برخوردار بودم که در آن­جا حاضر بودم و از تحولات هیجان­انگیز جاری آموختم که سوسیالیسم را در برنامه­ی جهانی قرن بیست ویکم قرار دادند، بلکه هم­چنین به خاطر فرصتی که دست داد تا به شیوه­های گوناگون [در اجرای امور] مشارکت داشته باشم. این مشارکت در امور در سال ۲۰۰۴ آغاز شد، سالی که مشاورت در وزارت اقتصاد اجتماعی آن موقع را به عهده گرفتم. پاره‌ای از سخنرانی­هایم در ونزوئلا و نظراتم پیرامون روندی که در آن­جا در جریان بود را در کتاب "حالا آن را بنا کنیم: سوسیالیسم قرن بیست و یکم"[3] آورده ام.

   با این­که ونزوئلا به خاطر اقتصاد رانتی و فرهنگ خود از بسیاری لحاظ منحصر به فرد است، بسیاری از مسائلی که در زمینه­ی تلاش برای بنای سوسیالیسم به وجود آمد، منحصر به فرد نبود. و  لازم است از ویژه­گی­های خاص آن مورد [مورد ونزوئلا] فراتر رویم و خود را برای مبارزه در مکان­های دیگر آماده کنیم. از این رو است که "بدیل سوسیالیستی" از تجربه­ی ونزوئلا برای بسط تصویر عامی از سوسیالیسم و راستاهای مشخصی برای مبارزه بهره می­گیرد.

    اگرچه پاره‌ای از نظراتی که در این­جا ارائه شده (" مثلث اولیه­ی سوسیالیسم ") ریشه در اسناد و موضع­گیری­هایی دارد که به فعالیت من در "مرکز بین‌المللی میراندا" در کاراکاس بر می­گردد، معهذا این کتاب فرایند بولیواری در ونزوئلا را توضیح نمی­دهد. آری، مسلماً شبح سوسیالیسمِ قرن بیست و یکم در این فرایند آشکار شد، اما آیا این شبح خاص، امری راستین هم به شمار می­رود؟ این پرسش در مقاله­ی "تحقیقاتی پیرامون تکوین سوسیالیسم" مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

   سرانجام هم،[ باید بگویم که] اگر تشویق و دوستی مارتا هارنکر نبود این کتاب نوشته نمی­شد. خوش­بینی، زکاوت، و احساس تعهد او به پی­ریزی سوسیالیسم منبع دائمی الهام است و کار او در ونزوئلا در [ زمینه­ی] مشارکت، در شورای کمون­ها و در خودِ کمون­ ها سهم به سزایی در بنای سوسیالیسم در همه جا ادا کرده است (همین­طور است هم، کار او در زمینه­ی ابزار سیاسی در کتاب "بازسازی چپ ")

    آیا این روزها لازم به تأکید است که [گفته شود] سوسیالیسم گریز ناپذیر نیست؟ همان­طور که در کتاب "حالا آن را بنا کنیم" اشاره رفته است، عنوان آن کتاب (امیدوارم فراموش نکرده باشم) از شعار حزب کمونیست افریقای جنوبی- که عبارت بود از "سوسیالیسم آینده­ی ماست، حالا آن را بنا کنید!"- اخذ شده است، شعاری که بر بینش و مبارزه تأکید داشت. با این همه، ضروری است خوش­بینی تجسم یافته­ی روشنفکران در آن شعار را تصحیح کرد. بدون بینش و مبارزه برای دستیابی به آن بینش، آینده- بدیل بربریت- اجتناب‌ناپذیر است. "سوسیالیسم باید به آینده ما بدل شود، پس اکنون آن را بنا کنید".

                                                                    یازده ژانویه­ی ۲۰۱۰              

 

 


 

[1] - ترجمه این کتاب به زودی در سایت بیدار منتشر می­شود.

[2] - ترجمه­ی این مقاله را می­توان در دفاع از سوسیالیسم شماره 4  از انتشارات بیدارملاحظه کرد.

[3] - متن کامل این کتاب در سایت بیدار موجود است.