دفتـــــــــــرهای بیــــــــــدار

بازگشت به صفحه قبل

 

فصل پنجم

فضیلت جمهوری‌خواهی

 

یک جمهوری باید در دفاع از آزادی بتواند بر فضیلت مدنی شهروندان خود متکی باشد،  یعنی بر علاقه‌مندی و ظرفیت آنان برای خدمت به خیر همگانی. فضیلت مدنی اساس- به گفته منتسکیو  روح – دولت جمهوری‌خواه است. نظریه‌ی فضیلت مدنی را مولفین جمهوری‌خواه تدوین کرده‌اند. اما ایده متداول در میان برخی از نظریه‌پردازان سیاسی معاصر این است که فضیلت مدنی خطرناک، غیرممکن یا هر دوی این‌ها است. غیرممکن است زیرا شهروندان در دموکراسی‌های امروزی با منافع گروهی گره خورده‌اند و برای خدمت به خیر همگانی انگیزه‌ایی ندارند. خطرناک است به این دلیل که اگر قرار بود شهروندان در جوامع چندفرهنگی امروزی شریف‌تر باشند، نابردبارتر و متعصب‌تر می‌شدند. سرانجام هم این نظریه‌پردازان ادعا می‌کنند که اگر می‌خواستیم بگذاریم فضیلت غلبه داشته باشد و شهروندان با فضیلت و شریف به وجود آوریم، مجبور بودیم آزادی‌شان را محدود کنیم. (1)

دم دست‌ترین ماخذ این ایده که فضیلت مدنی نمی‌تواند برای شهروندان دست‌یافتنی باشد در "روح‌القوانین" منتسکیو آمده است. از نظر منتسکیو فضیلت سیاسی روح دولت جمهوری‌خواه را تشکیل می‌دهد و دلبستگی اصلی شهروندان، اگر قرار است دولت جمهوری باقی بماند و رشد و شکوفایی داشته باشد، فضیلت سیاسی است. منتسکیو در عین حال تاکید می‌کند که نفوذ در قلب شهروندان کار بسیار مشكلی است. اما ضروری است زیرا اگر شهروند جمهوری و قوانین آن را به خاطر حرص و جاه‌طلبی خود دوست نداشته باشد، قوانین کارآیی خود را از دست می‌دهند و جمهوری نابود می‌شود؛ داشتن فضیلت سیاسی امری بسیار مشكل است زیرا نوعی اعلان ترک خواسته‌هاست و این مستلزم آن است که شهروندان خواست کالاهای خصوصی و انحصاری خود را متعادل کنند، یعنی خواست کالاهایی چون ثروت و افتخار که ارزش آن‌ها به این خاطر است که برخی به آن دست می‌یابند و برخی دست کم به مقدار یک‌سان، به آن دسترسی ندارند. (2)

منتسکیو نوشت برای این‌که شهروندان شریف داشته باشیم باید به آن‌ها بیاموزیم دلبستگی‌ها و خواست‌های‌شان را در راستای هدف‌های مشترک هدایت کنند. آن‌ها اگر نتوانند منافع خصوصی خود را پی بگیرند یا در لذت زندگی خصوصی غوطه‌ور نباشند، جمهوری را همان‌طور دوست دارند که راهبه مسلک خود را، زیرا قانون صومعه‌ایی آن‌ها را از همه‌ی دلبستگی‌های انحصاری که به آن گرایش دارند محروم می‌کند. شهروندان باید در پرهیزکاری و صرفه‌جویی زندگی کنند: جمهوری هر چه بیش‌تر خواست‌ها و دلبستگی‌های خصوصی را متعادل کند قوی‌تر و متحدتر می‌شود. کوتاه این‌که، منتسکیو نه تنها در حرص و جاه‌طلبی که در منافع فردی نیز تهدیدی برای فضیلت سیاسی مشاهده می‌کرد و بر این باور بود که آرمانی‌ترین محل برای فضیلت سیاسی جمهوری‌های کوچک سخت‌گیر و صرفه جویند. (3)

نوشته‌های منتسکیو پیرامون فضیلت سیاسی بر فرهنگ سیاسی قرن هیجدهم تاثیر به سزای داشت. مثلاً زیر عنوان "PATRIE" در دایره‌المعارف آمده است که فضیلت سیاسی "عشق به سرزمین پدری است" (AMOUR De LAPTARI) یعنی عشق به قوانین و خیر دولتی که مشخصاً در دموکراسی‌ها شکوفا می‌شود. برای آن‌که منافع خیر همگانی بر منافع فردی ارجحیت داشته باشد روحیه فداکاری لازم است. این قدرت معنوی حتی به ضعیف‌ترین افراد نیرو می‌بخشد و آن‌ها را برای انجام کارهای بزرگ به خاطر خیرهمگانی تشویق می‌کند. (DE GRANDE SCHOSES POUR LE BIEN PUBLIK) (کارهای بزرگ به خاطر خیر همگانی). با این همه، امروز وقتی مردم در باره شهروندان شریف عهد کهن می خوانند، آن‌ها را نه نمونه‌های عالی برای تقلید بلکه بیش‌تر احمق هایی می‌دانند که باید مسخره شوند.

نویسندگان سیاسی جمهوری‌خواه کلاسیک از دیگر سو، فضیلت مدنی را اعلام ترک خواست‌ها، فداکاری و یا شیوه زندگی راهبه‌وار تصور نمی‌کردند که مستلزم صرفه‌جویی و رد کالاهای خصوصی باشد. آن‌ها فضیلت سیاسی را فضیلتی هم نمی‌دانستند که افرادی بی تفاوت به دلبستگی‌های خصوصی دارا هستند، مثلاً کسانی چون کیتو یا افرادی که در لگام زدن بر دلبستگی و عواطف خود توانایند، افرادی چون بروتوس. کلوچیو سلوتاتی،  نخست وزیر جمهوری فلورانس از سال 1375 تا 1406 از جمله کسانی است که معتقدند فضیلت سیاسی نیازی به فدا کردن دلبستگی‌های شخصی ندارد و به هیچ‌وجه هم از جَنَمِ صومعه‌ایی نیست. او به دوستی نوشت لازم نیست سخت‌گیری انعطاف‌ناپذیر کیتو را داشت (MARMOREA QUASI SEVERITAS) زیرا کیتو گرچه با مهارت فراوان به جمهوری خدمت کرد، پیوند های خانواد‌گی‌اش را فراموش کرده بود.(4)

بشردوستانی که از سیسرو پیروی می‌کنند به تکرار می‌گویند که اگر فیلسوفی در جستجوی عقل و خرد باشد تنها برای خود مفید است، اما شهروندی که برای خیر همگانی کار می‌کند  برای افراد زیادی سودمند است. خدا به انسان حتی وقتی درگیر زندگی در شهر است یا هر کجا که کورسوی فضیلت و حقیقت وجود دارد نزدیک است. همان‌گونه که، ماتئو پالیمری در کتاب خود پیرامون زندگی مدنی بین سال‌های 1435 تا 1440 نوشت لازم نیست فضیلت کامل، "نیکی‌ی تخیلی شهروندان، نیکی‌ایی که هرگز بر روی کره‌ی زمین مشاهده نشده است" را جستجو کرد بلکه ضروری است "زندگی تایید شده‌ی شهروندان شریف را مطالعه کرد که شخص با آن‌ها در روی کره‌ی زمین زندگی کرده و می‌تواند زندگی کند." و فضیلت مردم شهری که فضیلتی زمینی، ناکامل اما خداپسند است را پی گرفت. (5)

از نظر جمهوری‌خواهان قرن پانزدهم فضیلت مدنی نه فدا کردن زندگی خصوصی بلکه اساس آن بود، یعنی آن‌چه زندگی خصوصی را دلپذیر و امن می‌سازد. در این خصوص، نمونه‌وار گفت و شنودی است بین جیا نوزو  و لئوناردو در کتاب سوم "درباره خانواده" نوشته‌ی لئون باتیستا آلبرتی بین سال‌های 1433 تا 1441:

 "مثل شما من هم می‌گویم که یک شهروند خوب را حتی خیال را دوست دارد، البته نه چندان راحتی خیال خود را که راحتی خیال دیگر افراد خوب را، از فراغت خصوصی خود لذت می‌برد اما نه این‌که به فراغت دیگر هم‌شهریان خود کمتر توجه داشته باشد. او خواهان اتحاد، آزامش‌، صلح و راحتی خیال در خانه‌ی خویش است، اما از آن بیش‌تر اتحاد، آرامش، صلح و راحتی خیال کشور و جمهوری را می‌خواهد. افزون بر این، این مشخصه‌های خوب را در صورتی‌که ثروت‌مندان، خردمندان یا اشراف در پی قدرت بیش‌تر از دیگر شهروندانی باشند که آزادند ولی نه چندان خوش‌اقبال، نمی‌شود حفظ کرد. همین‌طور اگر همه مردان نیک تنها با فراغت خصوصی خود قانع باشند هم نمی‌شود این جمهوری را حفظ کرد. "

و بعد در همان متن  آمده است: "خردمندان می‌گویند که شهروندان خوب موظفند مراقبت از جمهوری را بپذیرند و برای وظائف مربوط به کشورشان تلاش کنند و در پیشبرد صلح عمومی و حفظ خیر همگانی حماقت افراد آن‌ها را متزلزل نکند. به این ترتیب است که نمی‌گذارند افراد رذل و شرور به جایگاه مهمی دست یابند که با بی تفاوتی نسبت به خیر و خوبی و با نیات فریب‌کارانه خود هر برنامه‌ایی را خنثی و رفاه عمومی و خصوصی را بر هم زنند." (6)

فضیلت مدنی مخصوصاً برای کسانی‌که وظائف عمومی را قبول می‌کنند می‌توانند پر زحمت و شاق باشد. آنانکه با خیر عمومی سر و کار دارند باید مایل باشند با خصومت "همه شهروندان شرور یا نا به حق" مقابله کنند. آن‌ها باید بتوانند از "بیش‌ترین سخت‌گیری" استفاده کنند و برای نیک‌مردان سخت‌گیری مسئولیت سنگینی است، اما در صورت لزوم شهروند خوب نمی‌تواند از زیر آن شانه خالی کند، در واقع باید در نظر بگیرد که "نابودی و از بین بردن دزدان و هر نوع آدم شرور و هر اثر و نشانه‌ی مال‌اندوزی نا به حقی"، "عملی بی نهایت پارسامنشانه است." به بیان دیگر، عملی پارسامنشانه نسبت به سرزمین پدری، نسبت به جمهوری"پارسامنشی به معنی  دلبستگی به کسانی‌که برای‌مان عزیزند- والدین‌مان، خویشان، فرزندان و هم مهینان. شهروند با فضیلت دلبستگی را با خرد منکوب نمی‌کند بلکه می‌گذارد تا دلبستگی، خیرخواهی مدنی بر دیگر دلبستگی‌ها برتری پیدا کند و می‌کوشد بین فضیلت مدنی و خدمت به جمهوری با زندگی خصوصی موازنه ایجاد کند.

از نظر جمهوری‌خواهان فلورانس فضیلت مدنی با ثروت خوانایی کامل داشت. کافیست تا تفسیر لئوناردو برونی بر اقتصاد را بخوانیم که به ارسطو نسبت می‌دهند، اما احتمالاً نوشته تئو فراتوس است. درست است که برونی اخطار می‌کند که اگر کسی به اندوختن ثروت بیش از نیاز خانواده آغاز کند،  عطش پول می‌تواند سیری‌ناپذیر شود. (NULLUS EST TERMINUS DIVITIARUM) اما در عین حال، اضافه می‌کند که خردمندان بر این باورند که ثروت در صورتی که به کسی آزاری نرساند نباید موجب انتقاد شود. در واقع دارایی می‌تواند فضیلت‌هایی چون بخشش و آزادگی را تقویت کند که برای جمهوری مفیدند. از نظر برونی این درست نیست که فضیلت به خودی خود کافی است و آن‌گونه که رواقیون ادعا می‌کنند (7) نیازی به کالاهای مادی ندارد. همین نظر را در نوشته‌های پالیمری مشاهده می‌کنیم: او می‌نویسد "از نظر انسان‌های والانژاد ثروت ابزار و وسیله‌ی به کارگیری فضیلت است. فضیلت بدون ثروت "ضعیف و ناکامل" است. (8)

خطوط اصلی این تفسیر انسان‌دوستانه از فضیلت مدنی را در کارهای ماکیاولی هم می‌بینیم. ماکیاولی به هیچ‌وجه به نظام اخلاقی فدا کردن دلبستگی‌ها باور نداشت. او معتقد بود که زندگی مدنی لازمه‌اش نوعی ادب و آداب در نحوه‌ی صحبت، لباس و رفتار نسبت به دیگران است. اما ماکیاولی نسبت به تنوع جهان و ضعف‌های دیگران روادار بود. او یادآور شد که قوانین می‌تواند انسان‌ها را نیک و خوب کند ولی انتظار نداشت قوانین انسان‌ها را کامل کند. او هشدار می‌دهد که ضروری است نسبت به متکبرین و کسانی‌که می‌خواهند مستبد باشند انعطاف‌ناپذیر بود ولی معتقد نبود که شهروندان باید قدیس باشند. استنباط او از فضیلت مدنی هیچ دورنمایه‌ایی از سخت‌گیری انعطاف‌ناپذیری کیتوئی نداشت. فضیلت مدنی از نظر او نه به از خود گذشتگی که به بسط دلبستگی‌های معینی به قیمت دیگر دلبستگی‌ها نیاز داشت.

آن‌جا که ماکیاولی رُمی‌های قدیمی را نمونه‌های فضیلت قرار می‌دهد، آن‌ها را نه کسانی توضیح می‌دهد که زندگی یا منافع خصوصی‌شان را فدای خیر همگانی می‌کنند بلکه کسانی می‌داند که بسیار علاقه  داشتند در صلح و صفا زندگی کنند و بنابراین در خدمت آزادی بودند زیرا می‌خواستند از زندگی خصوصی خود در آرامش بهره‌مند شوند.

ماکیاولی می‌نویسد "بخش کوچکی از این رُمی‌ها علاقمند بودند آزاد باشند که فرمان‌روایی کنند، اما بقیه که تعدادشان نامحدود هم هست علاقه به آزادی دارند تا بتوانند در امنیت زندگی کنند." (9) عشق به آزادی که در ملل قدیم چنان قوی بود از این حقیقت بر آمده است که "همه شهرها و شهرستان‌ها که در همه جای آن‌ها مردم آزادانه زندگی می‌کنند ... سود بسیار می‌برند. در آن‌جاها ملل بیش‌تری وجود دارند زیرا ازدواج‌ها آزادتر است و از نظر مردم بیش‌تر موردپسند زیرا هر کس با علاقه آن تعداد فرزندانی را به دنیا می‌آورد که معتقد است می‌تواند به پروراند. بیمی ندارد که ارث پدرش را از او بگیرند و می‌داند که فرزندانش نه تنها آزادانه زاده شده‌اند و برده نیستند بلکه می‌توانند با فضائل خود شاهزاده شوند."

از نظر ماکیاولی شهروندانی که فاسد نیستند چیزی را فدا نمی‌کنند بلکه "در رقابت با یکدیگر به فکر کسب امتیازات خصوصی و عمومی اند" و از آن‌جا که چنین می‌کنند، "برخی شکوهمندانه رشد می‌کنند". شهروندان با فضیلت امنیت زندگی آزادانه را دوست دارند و از آن‌جا که می‌خواهند همواره از آن امنیت و آن لذت بهره‌مند باشند، وظیفه‌ی خود را انجام می‌دهند و از قضات و قوانین آن‌جا که مجبور باشند اطاعت می‌کنند و می‌دانند چگونه مقاومت کنند و وقتی لازم باشد علیه کسانی‌که بخواهند شیوه‌ی آزادانه زندگی آن‌ها را از بین ببرند بسیج می‌شوند.(10)

ماکیاولی هم‌چون همه‌ی بشر دوستان قرن پانزدهم معتقد بود که عطش عظمت و جلال بخش مهمی از فضیلت مدنی است: او می‌گوید که "مردم رُم به عظمت و خیر همگانی سرزمین پدری‌شان عشق می‌ورزیدند."  او بر این باور بود که مهم است شهروندان عادی و به خصوص سربازان دلبستگی را احساس کنند زیرا تنها "کسانی‌که برای عظمت خود می‌جنگند سربازان خوب و وفادارند." به همان نسبت هم مهم است که وقتی جمهوری‌ایی فاسد می‌شود کسی باشد که بر سبیل عشق به سرزمین پدری و عظمت قدرت آن‌را داشته باشد که آن‌را نجات دهد:"و در حقیقت اگر شاهزاده‌ایی در  پی عظمت جهانی باشد، باید مشتاق داشتن شهری فاسد باشد – نه این‌که آن‌را همانند سزار کاملاً فاسد کند بلکه آن‌را همانند رومولس از نو نظم بخشد."(11) از نظر ماکیاولی عظمت در میدان‌های شهر و شوراها نهفته است. لازمه عشق به عظمت و شکوه به‌هیچ‌وجه فاصله گرفتن با منافع خصوصی نیست: مردم رُم به خیر همگانی سرزمین پدری علاقمند بودند و همان‌طور هم به خیر خصوصی و شخصی خود.

نظر ماکیاولی در خصوص فقر و تهی‌دستی با بشر دوستان فرق داشت: آیا لازمه‌ی فضیلت مدنی این است که شهروندان تهی‌دست باشند؟ ماکیاولی ثروت را نه ابزار فضیلت مدنی بلکه چیزی خطرناک می‌دانست. او معتقد بود که ثروت‌مندان برای جمهوری خطر محسوب می‌شوند زیرا به نخوت و تکبر گرایش پیدا می‌کنند و با تقسیم غنائم به آسانی  به روسای فرقه‌هایی تبدیل می‌شوند که منافع خصوصی خود را برتر از خیر همگانی قرار می‌دهند. او به همین دلیل معتقد بود "جمهوری‌های به سامان موظف‌اند عموم جامعه را غنی و شهروندان را فقیر نگه‌دارند." (12) (مهم است در نظر داشته باشیم که از نظر ماکیاولی فقر عبارت بود از شرایطی که در آن افراد باید به کار کردن ادامه دهند تا زندگی آبرومندانه داشته باشند. وقتی ماکیاولی شغل دولتی خود را از دست داد، خود را فقیر می‌دانست. مادام که آن شغل را داشت خود را فقیر تلقی نمی‌کرد. حتی علی‌رغم این‌که بیم داشت که به اصطلاح تهی‌دستی‌اش تعصب دیگران را نسبت به او برانگیزد، نظرش راجع به فقر این نبود که فقر وضعیتی است که با نیازمندی‌ها تعریف می‌شود.)

تفسیر منتسکیو و نظریه‌پردازان پس از او از فضیلت مدنی بسیار کامل‌تر و بارزتر از آنی بود که بشردوستان مدنی ایتالیائی و نویسندگان عصر نوزایی تجسم کرده بودند. نویسندگان دوران نوزایی فضیلت انسانی‌تری را مطرح کردند که با دنیای مادی افراد در شهر تناسب داشت. ساکنین این شهر نه خدایگان بودند نه قدیس و نه انسان‌هایی حیوان‌صفت. فضیلت این افراد مستلزم آن نبود که دلبستگی‌ها و منافع خود را فدا کنند بلکه آن‌ها سعی می‌کردند برای آزادی و پیوندهای عاطفی خویش اساس سیاسی  امن و غنای اخلاقی به وجود آورند؛ فضیلت آن‌ها با تنوع در روش زندگی خوانایی داشت زیرا جهان چنین است و خوبست که این‌گونه است. کاملاً قابل فهم است که نویسنده فرانسوی قرن هیجدهم که از منابع کلاسیک استفاده می‌کند باید فضیلت مدنی را به شیوه‌ایی آرمانی‌تر، دور از دست‌رس و با چنان شکوهی ببیند که به نظر غیرممکن آید. اما آنان‌که واقعاً در یک جمهوری زندگی می‌کردند، آن‌را به لحاظ کیفی متعادل‌تر و دست‌یافتنی‌تر و به همان دلیل معقول‌تر تصور می‌کردند.

 این فضیلت مدنی برای کسانی است که می‌خواهند در عزت زندگی کنند و از آن‌جا که می‌دانند در عزت زندگی کردن در صورت فاسد بودن جامعه غیرممکن است، هر آن‌چه در توان دارند در هر زمانی برای آزادی مشترک خود  انجام می‌دهند: آن‌ها کار خود را با وجدانی بیدار و بدون استفاده‌ی غیرقانونی و یا سوء استفاده از نیازمندی‌ها و آسیب‌پذیری دیگران پیش می‌برند‌، اعضاي  خانواده ایشان به یکدیگر احترام می‌گذارند به طوری‌که خانه‌های‌شان به جمهوری‌های کوچک بیش‌تر شبیه است تا آن‌چه پادشاهان انجام می‌دهند یا گروهی غریبه که تنها سود شخصیت‌شان آن‌ها را به هم نزدیک می‌کند یا مثلاً تلویزیون آن‌ها را به هم پیوند می‌دهد. آن‌ها وظائف مدنی خود را انجام می‌دهند اما رام و سر به راه نیستند. آن‌ها می‌توانند علیه تصویب قانون ناعادلانه‌ایی بسیج شوند یا رهبران را مجبور به حل و فصل مسائلی کنند که به نفع عموم است. آن‌ها در رابطه با انجمن‌های گوناگون فعال‌اند، انجمن‌های ‌حرفه‌ایی، ورزشی، فرهنگی، سیاسی یا مذهبی. آن‌ها به سیاست ملی و بین‌المللی علاقمندند و می‌خواهند بفهمند و نمی‌خواهند راهنمایی شوند یا به آن‌ها تلقین شود. می‌خواهند بدانند، بحث کنند و به تاریخ ملت‌شان بیاندیشند.

از نظر برخی افراد انگیزه‌ی اساسی ی تعهد ریشه در احساسی اخلاقی، یا دقیق‌تر در خشمی دارد که سوءاستفاده، تبعیض، فساد، تکبر یا هرزگی برانگيخته است؛ انگیزه دیگران علاقه‌ای زیبایی شناختي به بزرگواری و ادب و آداب است و باز هم کسانی با دغدغه‌های مشخص دیگری انگیزه پیدا می‌کنند مثلا جاده‌های امن، پارک‌های زیبا، میدان‌های تمیز، ابنیه‌های تاریخی‌ی قابل تحسین، مدارس و بیمارستان‌ها خوب؛ یا مردم به این دلیل پا به میدان می‌گذارند که می‌خواهند مشهور شوند، به افتخار عمومی دست پیدا کنند، بر صندلی ریاست تکیه زنند، سخنرانی کنند، و در مراسم در ردیف جلو بنشینند. در بسیار موارد این انگیزه‌ها با هم کارکرد دارند و یک‌دیگر را تقویت می‌کنند.  این نوع فضیلت مدنی نه غیرممکن است نه خطرناک و به اندازه دیگر فضیلت‌ها جمهوری‌خواهانه نیز هست. هر یک از ما می‌توانیم تصور کنیم که مردم به این توصیف از شهروند با احساس مسئولیت مدنی واکنش نشان دهند، می‌توانیم بگوئیم که آن‌ها برای خود و جامعه خیر و خوبی فراهم کرده‌اند. مساله آن‌جا به وجود می‌آید که این نوع فرهنگ مدنی با دیگر شیوه‌های زندگی به خصوص با فرهنگ نخوت و بندگی نابود می‌شود. اگر کسانی‌که حاکم‌اند و قانون تصویب می‌کنند بیش‌تر شایستگان را پاداش دهند که به نفع جمهوری فعالیت می‌کنند و نه آنان‌که شرور و رذلند، فرهنگ مدنی تقویت می‌شود.

آیا خیلی دیر است؟ فکر می‌کنم بهترین پاسخ به این پرسش را توکویل داده است:

"هیچ قانونی نمی‌تواند اعتقادات رو به زوال را زنده کند، اما قوانین می‌توانند مردم را به مراقبت از سرنوشت کشورشان وا دارند. این به قوانین مربوط است که غریزه مبهم میهن‌پرستی که هرگز از قلب انسان رخت بر نمی‌بندد را بیدار کند و با اندیشه‌های روزمره، دلبستگی‌ها و عادت پیوند زند و به احساسی  آگاهانه و قابل دوام تبدیل کند. انسان در تلاش برای دستیابی به این امر هرگز نباید بگوید خیلی دیر شده است. ملت همانند انسان پیر نمی‌شود. هر نسل جدید ماده خامی است در دست قانون‌گزار برای قالب و شکل بخشیدن." (13)