دفتـــــــــــرهای بیــــــــــدار

بازگشت به صفحه قبل

                  

  نگاهی كوتاه به تاریخ‌نگاری كروژوك‌ها، یكا و ساكا

  من تلاش‌ كردم كه صادقانه و در پرتو خاطرات زندگی‌ام تاریخچه كروژوك‌ها، یكا و ساكا

را در معرض‌ قضاوت خواننده قرار دهم. همان‌طور كه در‌مقدمه نیز گفتم این تاریخچه در

میان انبوهی از تحریف‌ها مدفون شده است كه من به سهم خود تلاش‌ كردم بر نقاط ابهام‌

روشنی‌ بیفكنم‌. در این بخش‌ به طور خلاصه و گذرا به تاریخ‌نگاری كروژوك‌ها، یكا و

ساكا اشاره خواهم كرد. امیدوارم كه محققین تاریخ جنبش‌ چپ ایران و نیز علاقمندان، با

مراجعه به منابعی كه در پائین اشاره خواهم كرد در باره آنچه كه در این كتاب مطرح شده

است به داوری بنشینند.

1_‌تحلیل ارائه شده از سوی حزب توده ایران‌. عبدالصمدكامبخش‌ در كتاب نظری بر جنبش‌

كارگری و كمونیستی در ایران در جلد نخست صفحه 11 می‌نویسد: "‌در پایان رساله‌ای تحلیلی

از اوضاع حزب، موضوع دیگری نیز طرح شده است كه اگر چه ارتباطی به مبارزه‌ی داخل حزب

نداشت، ولی با‌در نظر گرفتن حدت این مبارزه می‌توانست كسب اهمیت كند و آن موضوع به

اصطلاح محافل‌)‌كروژوك‌( ماركسیستی بود. از مدتی پیش‌ برخی از مخالفان حزب و عده‌ای

پرووكاتور با استفاده از این واقعیت كه حزب توده ایران به اقتضای زمان نام دیگری جز

حزب كمونیست روی خود گذارده است می‌كوشند برای تلاشی حزب حملات خود را از چپ به عنوان

كمونیست و ماركسیست وارد كنند تا شاید از این راه عده‌ای از كارگران و اعضای مومن حزب

را از آن روگردان سازند‌)‌كاری كه امروز به مقیاس‌ وسیعی تحت عنوان ماركسیست‌_‌لنینیست‌های

واقعی و عناوین دیگر از جانب چپ‌نماها و كمونیست‌های كاذب انجام می‌شود(‌. از جمله‌ی

این اقدامات تشكیل به اصطلاح‌‌محافل مخفی ماركسیستی بود كه پیش‌ از جنبش‌ آذربایجان

بدان اقدام شده بود و جزواتی نیز از طرف تشكیل‌دهندگان آن زیر نام درس‌های ماركسیستی

انتشار یافت. مخفی بودن این محافل تنها عنوان بود. در واقع آنها مخفی نبوده و از جانب

پلیس‌ شناخته شده بودند و مورد پشتیبانی دستگاه حاكمه نیز قرارداشتند زیرا صرف‌نظر

از ارتباط برخی از گردانندگان آنها با دستگاههای جاسوسی خارجی و داخلی، خود عمل آنها‌_‌حمله

از چپ‌_ از نظر عینی كار دشمنان جنبش‌ را آسان می‌نمود. كوشش‌ این كمونیست‌های كاذب

كه بعداً بنام كروژوكیست‌معروف شدند رخنه به داخل حزب و استفاده از احساسات انقلابی

كارگران بود. با تلفیق این فكر كه گویا حزب توده ایران دارای رویه اعتدال است و نمی‌تواند

در پیشاپیش‌ جنبش‌ انقلابی ایران قرار گیرد سعی داشتند تا آنجا كه ممكن است افرادی

را از حزب جدا سازند. آنها بگرد خود محیط اسرارآمیزی بوجود آورده بودند تا آنجا كه

برای جلب افراد حتی چنین وانمود می‌كردند كه گویا برخی از رهبران حزب هم با آنان همداستانند

و عضو مخفی حزب كمونیست هستند كه درون حزب توده بعنوان فراكسیون فعالیت می‌كند

 بهنگام شدت بحران درون حزبی، كروژوكیست‌ها شرایط را برای خود مساعدتر یافته و برفعالیت

خود افزودند. لذا حزب مجبور شد در مقابل آنان نیز علناً موضع‌‌گیری كند. در افشاء این

جریان از جمله در روزنامه‌مردم‌)‌شماره 100 مورخه 14‌.‌3‌.‌1326‌( می‌خوانیم:‌"... ‍

در ایام جنگ اخیر كه تمایل بسیار شدیدی بین جوانان پرشور ایرانی و بخصوص‌ كارگران راجع

به مطالعات كتب ماركسیستی پیدا شده بود عده‌ای كه در راس‌ آنها یك جاسوس‌ امپریالیسم

قرار داشت دست بیك توطئه خائنانه‌ای زدندكه بزودی دچار شكست شد. آنها یك حزب كمونیست

تشكیل دادند. در كروژوك‌های آنها صحبت از این قرار بود كه حزب توده خیانت می‌كند. حزب

توده براست می‌رود، حزب توده مبارزه طبقاتی را بطور كامل انجام نمی‌دهد، باید یك حزب

كمونیست تشكیل بدهیم و انقلاب كنیم... بعد دسته‌ی دیگری بنام سوسیالیست كمونیست! عرض‌

اندام نمودند...  سردسته آن امروز در روزنامه‌های دولتی مقالاتی به ضرر آزادی می‌نویسد... ‍

اما جریانی كه هنوز هم ادامه دارد كروژوك‌های ماركسیستی است كه از مدت‌ها قبل شروع

به توسعه كرده و اكنون هم مامورینش‌ دنبال عده‌ای از جوانان حزبی و اتحادیه‌ای را گرفته‌اند

و می‌خواهند تزهای به ظاهر چپ و در باطن راست و انحرافی خود را به اینها تحمیل كنند... ‍

مبارزه ایدئولوژیك منظم و جدی بر ضد این دسته كوچك حتمی است...

در شماره بعدی مردم در سرمقاله زیر عنوان كروژوك‌های ماركسیستی یا لانه‌ی پرووكاسیون، ‍

هویت گرداننده‌ی این كروژوك‌ها، نُورُو‌)‌سید باقر امامی‌( كه خودش‌ را عضو فرقه كمونیست

معرفی می‌كرد به عنوان یك پرووكاتور فاش‌ شده است. در سند هیئت اجرائیه موقت درباره

كروژوكهای ماركسیستی گفته می شود كه ارتباط این جریان با عناصر فاسد و مرتبط با مقامات

امپریالیستی آشكار است. افراد این كروژوك‌ها برخی عامل و برخی فریب خوردگان یك دستگاه

پرووكاسیون در خارج از حزبند كه ماهیت پلیسی و امپریالیستی آن در این اواخر روشن شده

و به ثبوت رسیده است.‌)‌رجوع شود به تحلیلی از اوضاع حزب در صفحه 32 و به بعد..) پایان

نقل قول از كتاب" نظری به جنبش‌ كارگری و كمونیستی در ایران نوشته عبدالصمد كامبخش‌

جلد نخست" صفحه 111، انتشاران حزب توده ایران، چاپ آلمان شرقی سال 1972(.

2_درمقاله "‌طیف رنگانگ چپ و‌ظهور و سقوط جنبش‌ چپ ایران" به قلم ریكا‌كریمی مندرج

در نشریه ایران و جهان‌)‌شماره‌های 253_252 شهریور 1364 صفحه 38‌(، پیرامون كروژوك‌ها

می‌خوانیم:‌" كروژوك‌ها كه در زبان روسی به معنی محفل است داستانی بس‌ نافرجام دارد. ‍

این گروه كه بعداً به چند شاخه تقسیم شد منشعب از حزب توده نبود بلكه در سال 1323 تلاش‌

داشت اعضای جوان حزب توده را بسوی محفل‌های ماركسیستی جلب نماید. پس‌ از جندی رهبر

این گروه به نام باقر امامی از تشنجات داخلی حزب توده  كه ناشی از انشعاب جمعیت سوسیالیست‌

توده ایران بود استفاده كرد و درسال 1328 كروژوك ماركسیستی را بنیان نهاد. روزنامه‌ای

نیز به نام "به پیش‌" منتشر نمود. فعالان كروژوك پیروزی، متین دژ، پیروزجو، بسطامی، ‍

آوانس‌ مرادیان و آلبرت سهرابیان بودند. تنی چند از فعالان این گروه از جمله سهرابیان

و مرادیان "‌یكا‌" را كه مخفف "‌یادرو‌كمونیستی ایران‌" است تاسیس‌ كردند. "‌یادرو‌" ‍

در زبان روسی به معنی"‌هسته‌" است. جمع "‌یادرو‌" "‌یادر‌" تلفظ می‌شود. گروه‌سازی

باقر امامی و همراهانش‌ به همین جا ختم نمی‌شود، بلكه به دنبال چند گروه قبلی یك جریان

به نام اختصاری "‌كسكا‌" تولد می یابد كه ظاهراً قرار بوده است كه كارگران‌_‌سربازان‌_‌و‌كارمندان

ایران را در زیر یك سقف جمع كند. فعالان این گروه حمید ستارزاده و علی‌نیا بودند. از

همین جریان انشعابی یك دسته جدید به نام "‌گاما‌"‌)‌گروه انقلابی ماركسیستهای ایران‌( ‍

متولد می‌شود وسپس‌ "‌یكا‌" و"‌گاما‌"‌ با هم متحد می‌شوند و "‌ساكا‌") سازمان انقلابی

كمونیستی ایران‌( را تشكیل می‌دهند. اعضای كادر مركزی ساكا عبات بودند از حمید ستارزاده، ‍

هونان، عاشق، فشاركی، اردین، گوران، طباطبائی، بهروز صنعی، عبدا  مهری، هادی پاكزاد

_ كه بعداً از ساكا جدا شدند و روش‌ مبارزه مسلحانه را برگزیدند. "ساكا" در سال 1349

از هم پاشید و منحل شد. باقر امامی همان‌طور كه در آغاز این بخش‌ اشاره كردم سرنوشتی

نافرجام داشت. این همه گروه‌سازی بی‌نتیجه او را فرسوده كره بود، او تلاش‌ می‌كرد حزب

توده را نزد مقامات دولت شوروری بی‌اعتبار جلوه دهد كه موثر نیفتاد. باقر امامی بعداً

نام خود را نزد "شوروی‌ها" تغییر داد و پس‌ از چندی خودكشی كرد". پایان نقل قول از

مقاله ریكا كریمی

3_اكنون می‌پردازم به نقطه نظرات زنده یاد بیژن جزنی درباره كروژوك‌ها و ساكا. ر. جزنی

در كتاب "تاریخ سی‌ساله"، صفحه 102 دیدگاه‌های خود را با عنوان از كروژوكها تا ساكا

به این گونه بیان می‌كند:" باقر امامی فرزند یك خانواده اشرافی بود كه توسط معلم خود

با افكار سوسیالیستی آشنا شد و برای آموختن ماركسیسم  پس‌ از انقلاب به شوروی رفت. ‍

امامی در شوروی آموزش‌هائی دید و به ایران بازگشت ولی داخل حزب كمونیست نشد و شبكه‌ای

را به وجود آورد كه در اوائل دهه دوم حكومت رضا شاه به اتهام جاسوسی برای شوروی كشف

و افراد آن بازداشت شدند. امای از اعدام گریخت و به حبس‌ ابد محكوم شد. در زندان با

اعضای حزب كمونیست و بعدها با گروه 53 نفر آشنا شد. پس‌ از شهریور آزاد شد و در جنب

حزب توده شروع به فعالیت كرد. امامی طی مدت زندان از یك فرد متهم به جاسوسی موضع خود

را به یك فرد سیاسی تغییر داد. این موضع  را پس‌ از آزادی حفظ كرد تا مقارن تشكیل اولین

كنگره حزب توده در سال 23 امامی در درون حزب مسائلی را مطرح كرد كه همه آنها تاكید

در ضرورت آموزش‌ ماركسیسم_لنینیسم در حزب و اعلام ایدئولوژی طبقه كارگر بعنوان ایدئولوژی

حزب مربوط می‌شد. حزب توده در این مدت به امامی اجازه داد ك در درون یا بهتر بگوئیم

در جنب حزب كلاسی برای آموزش‌ ماركسیسم تشكیل دهد ولی پس‌ از كنگره اول كه حزب رسماً

موضع خود را تعیین كرد امامی از آن جدا شد و عده‌ای را نیز به نام كروژوك‌) كه در زبان

روسی به معنای محفل است( جمع كرد و به تبلیغ نظرات خود پرداخت. حزب توده كروژوك‌ را

محكوم كرد و در محافل شوروی نیز امامی را مرتد از جنبش‌ كارگری اعلام كردند ولی امامی

به فعالیت خود ادامه داد.

مقارن این جریان، جریان دیگری از جانب آپریم در حزب توده بوجود آمد كه از نظر موضع‌گیری

نزدیك به جریان امامی بود. آپریم مسئله آموزش‌ ایدئولوژی طبقه كارگر را‌‌ضروری دانسته

و خواستار ایجاد یك هسته پیشرو و با انظباط از نیروهای حزب بود كه بتواند در مقابل

رژیم دست به اعمال قدرت زده و در موقع مقتضی عملیات مسلحانه برپاكند. حزب مشی آپریم

را چپ روی خواند و نخست او را از حزب با مسالمت راند و هنگامی كه آپریم و‌همكارانش‌

زیر عنوان "‌آوانگاردیست‌ها‌" معروف شدند و از طرف حزب توده مورد حمله قرار گرفتند

ولی آپریم بكار خود خاتمه داد و همكارانش‌ به حزب توده بازگشتند. كروژوك‌ها پس‌ از

جدائی به فعالیت تئوریك پرداختند و از ایفای نقش‌ سیاسی در جامعه بازماندند. موقعیت

حزب توده و گرایش‌‌و نظرات امامی آنها را به یك محفل تئوریك تبدیل كرد. كروژوك‌ها در

وقایع آذربایجان و انشعاب ملكی بی‌تفاوت ماندند و به تدریج تحلیل رفتند. پس‌ از بهمن

27 امامی كه صحنه را خالی می‌دید افرادی را كه برایش‌ مانده بود جمع كرد و فعالیت تازه‌ای

را آغاز كرد. این بار امامی نام‌)‌شوروی‌ها‌( را بر خود گذاشت. در سال 28 نشریه‌ای

منشتر كرد به نام "به پیش‌". این نشریه با رنگ سرخ چاپ می‌شد و درست هنگامی كه حزب

توده در حال عقب‌نشینی بود رنگ و بوی تند و تیزی داشت. پلیس‌ امامی و همكارانش‌ را

بازداشت كرد. از جمله همكاران امامی در این مرحله این افراد بودند: پیروزی، متین دژ، ‍

پیروزجو، بسطامی، آوانس‌ مرادیان، آلبرت سهرابیان و دیگران. امامی به پنچ سال زندان

محكوم شد و همكارانش‌ به سه سال زندان و كمتر. امامی در سال 31 با دو سال تخفیف آزاد

شد. در این مدت دوباره حزب توده قدرت گرفته بود و در پلنوم كمیته مركزی ماركسیسم‌_‌لنینیسم

به عنوان ایدئولوژی حزب اعلام شده و بحث بر سر اعلام حزب توده به عنوان حزب طبقه كارگر

ایران یا حزب طبقات زحمتكش‌ بود. عده‌ای از همكاران امامی به حزب توده پیوستند از جمله

پیروزی و متین دژ. در اواخر 1331‌)‌مقارن فوت استالین‌( متین دژ در یك برخورد خیابانی

بر اثر اصابت گاز اشك آور به شهادت رسید. امامی پس‌ از آزادی، فعالیت‌های مشكوكی كرد. ‍

او با اداره آگاهی تماس‌ گرفت و این تماس‌ خود را با محافل پلیس‌ حفظ كرد. عده‌ای از

همكاران قدیمی امامی از این تماس‌ خبر داشتند ولی امامی تماس‌ خود را جنبه ضداطلاعاتی

داد وقصد خود را كسب اطلاعات از پلیس‌ و فریب دادن آن اعلام كرد.

در این موقع اما "یادر" كمونیستی ایران را به وجود آورد. "یادر" در زبان روسی به معنی

هسته است. مخفف این كلمه "‌یكا‌" می‌شود. امامی برای تعلیم افراد كمتر از كتاب‌ها و

آثار مستقیم ماركسیستی استفاده می‌كرد. خودش‌ رساله‌ای نوشته بود به نام "‌الفبای ماركسیسم‌" ‍

كه آن را بارها مورد تجدیدنظر قرار داد. در این رساله برداشتی مسخ شده و ناقص‌ از ماركسیسم‌_‌لنینیسم

ارائه شده بود. افرادی كه تحت تعلیم امامی قرار می‌گرفتند بزودی خصلت‌های مبارزه جویانه

را از دست می‌دادند و تبدیل به عناصری بی‌عمل و نظرباف می‌شدند. این نحوی تعلیم و تربیت

با مقاصد و برنامه‌های امامی هماهنگی داشت. پلیس‌ از همان نخست از وجود "‌یكا‌" اطلاع

داشت. پس‌ از 28 مرداد تماس‌های اصلی "‌یكا‌" ادامه داشت. از سوی دیگر امامی خود با

گروه دیگری كه در تاسیس‌ آن نقش‌ اساسی داشت، همكاری داشت. این گروه زیر عنوان "‌ك‌. ‍

د‌.‌س‌.‌الف‌" یا كارگران، دهقانان، و سربازان كمونیست ایران افرادی را جمع كرده بود. ‍

امامی كه با ساختن این عناوین می‌خواست كمبودهای اساسی این گروه‌ها یعنی كمبود عناصر

مبارزاتی را در آنها جبران بكند سرانجام دو جریانی را كه به وجود آورده بود در هم ادغام

كرد. حمید ستارزاده و علی‌نیا از مسئولان "‌كسكا‌" بودند كه به "‌یكا‌"پیوستند. پس‌

از چند سال در جریان وحدتی كه به وجود آمده بود بی انظباطی روی داد و عده‌ای زیر نام

"‌‌گاما‌" جدا شدند. این خیمه‌شب‌بازی‌ها كه زیر نظر پلیس‌ انجام می‌گرفت همچنان ادامه

داشت. طی این سالها افرادی به این گروه‌ها كشیده شدند، و محیط مسموم‌كننده این روابط

به تدریج از آنها عناصری حراف با برداشت‌های بیگانه با روح و جوهر ماركسیسم_لنینیسم

و حتی بیگانه با تئوری‌های اصیل ماركسیسم_لنینیسم به وجود آورد. امامی در حالی كه فرتوت

شده و خصوصیات اخلاقی زشتی از خود نشان می‌داد و در حالی كه در یك رشته روابط گروهی

محفلی و پلیسی گیر كرده بود، در اوائل سال 1346 خودكشی كرد.

در اوائل سال 1347 "‌یكا‌" و "‌گاما‌" كه از یكدیگر جدا شده بودند در هم ادغام شدند

و "ساكا" سازمان انقلابی كمونیست‌های ایران را به وجود آوردند. كادر مركزی "‌ساكا‌" ‍

در آخرین دوره فعالیتش‌ از افراد زیر تشكیل شده بود: حمید ستارزاده، هونان عاشق، فشاركی، ‍

اردین، گوران. "ساكا" در تهران، مشهد و اصفهان و دیگر شهرها شبكه‌هائی به وجود آورده

بود. در این شبكه‌ها برنامه اصلی هم‌چنان كادرسازی بود. عده‌ای از افراد ساده و‌صادق

كه به تور افراد كهنه‌كار و همكاران قدیمی امامی خورده بودند وسیله‌ای برای جلب افراد

جوان و بی‌تجربه به "‌ساكا‌" شده بودند. این افراد ساده و بی‌تجربه مثل همیشه بهترین

پوشش‌ برای پنهان كردن قبح مقاصد اشخاص‌ مزدوری بودند كه خود اعتقادی به مبارزه نداشتند

و گروه را به وسیله‌ای برای ارضا جاه‌طلبی خود قرار داده بودند."‌ساكا‌" مانند تشكیلات

تهران، اطلاعات افراد خود را از جریان‌های سیاسی مخفی جمع می‌كرد و توسط عوامل پلیس‌

كه در آن نفوذ كرده بودند در اختیار پلیس‌ قرار می‌داد. چند تن از اعضای موثر"‌ساكا‌" ‍

بازاداشت و آزاد شده بودند و می‌دانستند كه پلیس‌ از زیر و روی فعالیت‌شان اطلاع دارد. ‍

در سال 1349 عده‌ای از افراد‌"‌ساكا‌" به تدریج  خود را از كنترل مركزیت "‌ساكا‌" خارج

كردند و بی‌توجه به ماهیت و خصوصیت "ساكا‌" مشی دیگری در پیش‌ گرفتند. هادی پاكزاد، ‍

عبدا  مهری، دكتر طباطبائی، بهروز صنعی از جمله این افراد بودند كه تماس‌هائی با گروه‌های

سیاسی‌_‌نظامی گرفته در جهت مشی مسلحانه عمل كردند. این عده دست به اقداماتی زدند كه

عناصر قدیمی"‌ساكا‌" را به وحشت انداخت و موجب شد كه در نیمه دوم سال 1349 "ساكا" رسماً

منحل شود. ولی این انحلال نتوانست شبكه‌های "ساكا" را كاملاً از هم متلاشی كند. پلیس‌

در تعقیت این جناح جدا شده از "‌ساكا‌" بود كه با علنی شدن جنبش‌ مسلحانه روبرو شد. ‍

در این شرایط باقی‌گذاشتن شبكه‌ها و افراد جوان "‌ساكا‌" خطرناك تشخیص‌ داده شد و پلیس‌

شروع به بازداشت اعضای "‌ساكا‌" كرد، حمید ستارزاده كه نقش‌ دبیری "‌ساكا‌" را داشت

در همان روزهای نخست مثل عده‌ای از اعضای ساده "‌ساكا‌" آزاد شد. اكثریت قاطع افراد

"‌ساكا‌" در مراحل بازجوئی و دادگاه تسلیم شدند. بخصوص‌ مسئولان و افراد موثر و قدیمی

"‌ساكا" به طور كامل تسلیم پلیس‌ شدند. جناح مبارزی كه از‌"‌ساكا‌" جدا شده بود جداگانه

محاكمه و به زندان‌های سنگین محكوم شدند. )پایان نقل قول از تاریخ سی ساله نوشته بیژن

جزنی، صفحه 104 كتاب(. 

4_در كتاب سازمان‌دهی وتاكتیك‌از سازمان مجاهدین خلق ایران مطلبی درباره ساكا نوشته

شده است كه آن را از صفحه 118 كتاب مزبور نقل ‌می‌كنم. " ساكا در واقع تلفیقی است از

دو سازمان كمونیستی بنام‌های "‌گاما‌" به رهبری دكتر ستارزاده و "‌یكا‌" " یادر كمونیستی

ایران" یادر به معنی "‌هسته" به رهبری امامی‌. بعدها پس‌ از خودكشی امامی، ستارزاده

توانست رهبری "‌ساكا‌" را نیز به عهده بگیرد. ستارزاده همان كسی است كه بعد از حدود

20 سال فعالیت مخفی وقتی در سال 1349 توانست حدود 200‌‌نفر را بدور تشكیلات خود جمع

كند، همه را یكجا تحویل پلیس‌ داد و در حالی‌كه خود و پسرش‌"‌فریدون ستارزاده‌"‌فارغ‌التحصیل

رشته فیزیك دانشكده علوم دانشگاه تهران بیش‌ از 11 روز در زندان نماندند‌) و اكنون

به قرار اطلاع، مجدداً تحت نظر ساواك شروع به كار به اصطلاح مخفی سیاسی كرده‌اند‌" ‍

ولی افراد پائین این سازمان هر كدام به 5 تا 10 سال زندان محكوم شدند. ستارزاده لیستی

مركب از اسامی، شغل، مدارك سازمانی و كیفیت كاردانی 200 نفر از اعضای خود را در عرض‌

یك جلسه در اختیار ساواك قرار می‌دهد و همگی افراد ساكا یك روزه به دام پلیس‌ می‌افتند.

جریان واقعه از این قرار است كه ساكا درسال 1349 نقریباً منحل می‌شود. دو نفر برای

گرفتن ارتباط با فدائیان به شمال می‌روند. به علت جو پلیسی حاكم بر شمال به خاطر عملیات

فدائیان، این دو نفر مورد سوء‌ظن قرار گرفته و بازداشت می‌شوند. این دو نفر محمل مناسبی

نداشته و قضیه جدی گرفته می‌شود. از نزد آنها شماره تلفن ستارزاده را در مشهد گیر می‌آورند

و او را دستگیر می‌كنند. وی قول می‌دهد كه به شرط آزادی، همه چیز را بگوید و بعد از

این كه ساواك قبول می‌كند، او یك كروكی كامل از اعضای گروه رسم می‌كند. "‌امامی" با

این كه با پلیس‌ همكاری نكرده، ولی سوابق زیادی در خیانت به آرمانهای حزبی داشته است. ‍

وی مدتی پیش‌ عاشق یك دختر ارمنی می‌شود و پول تشكیلات را مصرف این دختر می‌كند و وقتی

قضیه فاش‌ می‌شود خودكشی می‌نماید و بدین ترتیب راه را برای رهبری ستارزاده، همان‌طور

كه گفته شد، كاملاً باز می‌كند. گروه "‌ساكا‌" هنوز از قرار معلوم فعالیت سیاسی دارد

و به نشر افكار اپورتونیستی علیه مبارزه مسلحانه و ارائه تزهای فرصت‌طبانه سیاسی می‌پردازد. ‍

لازم به یادآوری است كه به این ترتیب ساواك نه تنها توانست تور پلیسی خود را به وسیله

این سازمان‌ها كه از بالا به خودش‌ متصل هستند پهن كند بلكه افكار اپورتونیستی و ارتجاعی

سیاسی را به وسیله همین سازمان‌ها وارد مجامع روشنفكری كرده و به این ترتیب می‌كوشد

وحدت فكری و نظری را در بین مبارزین دچار اخلال كند." پایان نقل قول از كتاب سازماندهی

و تاكتیك‌ها، صفحه 120 از انتشارات مجاهدین خلق ایران . این كتاب قبل از انحلال  كامل

ساكا نوشته شده و در سال 1353 درخارج از كشور چاپ شده است0

5_باز از جمله مقالاتی نادرست و زهرآگینی كه علیه كروژوك‌ها نوشته شده است مقاله‌ای

است كه به قلم آی‌_‌بلوف در نشریه ترود، ارگان اتحادیه‌های كارگری نفت باكو منتشر شد. ‍

این مقاله تا آن جا كه در خاطرم مانده است در تابستان 1325 یا 1326 چاپ و پخش‌ شد و

در آن هنگام از رادیو مسكو و رادیو باكو هم خوانده شد. این همان مقاله‌ای است كه محتوی

ضدكروژوكی آن در آن زمان، مورد استناد نشریات حزب توده قرار گرفت.

تاریخ‌نویسی كه می‌خواهد به بررسی مسئولانه و علمی یك موضوع بپردازد بدون شك ناگزیر

است با بردباری و تلاش‌ مكفی اسناد، مدارك و شواهد مربوط به موضوع مورد مطالعه را گرد‌آوری

كرده و با نشان دادن جوانب گوناگون موضوع مورد بررسی، به تشریح آن بپردازد. اگر مورخ

یك ماركسیست و مدعی باشد كه شیوه تحلیل و بررسی دیالكتیكی، راهنمای او در تاریخ‌نگاری

است پس‌ وفاداری و تعهد به واقعیت‌ اهمیت هر چه بیشتری خواهد یافت. اما تاریخ‌نگاری

كه بدون بررسی عمیق و همه‌جانبه حقایق، با شتاب‌زدگی و سطح‌گری، بدون وسواس‌ علمی و

تحقیقی برای گردآوری و بررسی نقادانه همه اسناد و منابع و شواهد به قضاوت بپردازد مسلماً

حاصل كارش‌ بی‌ارزش‌ و فاقد اعتبار خواهده بود. انحراف از شیوه علمی و درست تحقیق علمی

به ویژه موقعی ابعاد غیرقابل قبول پیدا می‌كند كه به تعصبات و تسویه‌حسابهای فرقه‌ای

آغشته شود. در این موارد كسی كه به تالیف تاریخ می‌پردازد دیگر كاری به كشف حقایق ندارد

بلكه برای تقدیس‌ فرقه خود باید مهر ابطال به همه حقایق و شواهد بزند و حتی مسلم‌ترین

حقایق را قلب واقعیت كند.

اما كسانی كه نوشته‌های آنها را در صفحات گذشته پیرامون كروژوك‌ها نقل كردم زحمت كار

تحقیقی برای دست‌یابی به حقایق را به خود نداده‌اند. در این نوشته‌ها در بهترین حالت

نویسندگان نقل‌قول‌های دست‌چندم را كه در اكثر موارد آكنده از ابهامات و یا اشتباهات

فاحش‌ است مبنای قضاوت و تاریخ‌نگاری قرار داده‌اند و یا شنیده‌هایشان از این یا آن

فرد را حقیقت فرض‌ كرده‌اند. و به همین خاطر است كه كار ارائه شده توسط آنها نه فقط

فاقد هر گونه ارزش‌ و اعتبار تاریخی است بلكه می‌توان گفت "‌تحریف‌نگاری‌" را جایگزین

"‌تاریخ‌نگاری‌" كرده است.

از آن چه كه در بالا نقل شد می‌توان چند روش‌ تاریخ‌نگاری را تشخیص‌ داد.

  روش‌ اول، روش‌ برخورد حزب توده در تاریخ‌نگاری و اصولاً با مخالفین فكری و ایدئولوژیك

خود است كه من در فصول قبلی نیز به آنها پرداخته‌ام و این جا قصد تكرار گفته‌های قبلی

را ندارم. اما در یك كلمه می‌توان گفت كه جوهر روش‌ حزب توده‌ در برخورد به مخالفین

بر گرفته از سنت استالینی بود. توده‌ای‌ها به راحتی هر مخالف خود را عامل دشمن جلوه

می‌دادند. همان گونه كه دستگاه استالینی از ترتسكی و بوخارین كه از انقلابیون و رهبران

برجسته و طراز اول انقلاب بلشویكی بودند عامل امپریالیسم می‌ساخت و در دشمنی با آنها

تا امحای فیزیكی‌شان پیش‌ می‌رفت، حزب توده نیز به تاسی از این سنت مذموم، به راحتی

هر مخالف فكری را فرد مشكوك و هر جریان فكری دیگراندیش‌ را عامل دشمن و پرووُكاتور

قلمداد می‌كرد. این روش‌ حزب توده را ما پس‌ از انقلاب بهمن در برخورد‌با نیروهای چپ

مبارز نیز شاهد بودیم. اما دستگاه تحلیلی حزب توده دارای وجه مشخصه دیگری نیز بود كه

آن را از هر گونه ارزش‌ و اعتبار ساقط می‌كرد و آن تبعیت تحلیل‌های این حزب نه از واقعیت‌های

مبارزه طبقاتی بلكه انطباق آن با سیاست خارجی اتحاد شوروی‌ است. درست به همین علت بود

كه روزی باید مصدق عامل انگلیس‌ می‌شد و روز دیگر خمینی یك مبارز ضدامپریالیستی و اسلام

خمینی معادل سوسیالیسم عملی. روشن است كه یك چنین دستگاه تحلیلی نیازی به شناخت واقعیت‌ها، ‍

به تحقیق و داوری علمی ندارد!

حال كه در باره شیوه تاریخ‌نگاری حزب توده پرداختم لازم است كه درباره شیوه برخورد

آی‌.‌بلوف‌ها یا نویسندگان و محققین شوروی سابق نیز نكاتی یادآور شوم. با نظامی كه

سوسیالیسم بوروكراتیك در شوروی سابق ساخته بود اصولاً مقوله‌ای بنام آزادی تحقیقات

علمی و تاریخی وجود نداشت. نویسندگان با دریافت خط از كمیته مركزی موظف بودند با دوختن

آسمان به ریسمان خط و سیاست حاكم را توجیه كنند. به همین خاطر است كه علوم تحقیقی در

اتحاد شوروی سابق معنای خود را از دست داده و به یكی از پیچ‌ومهره‌های تبلیغاتی دولت

مبدل شده بود. بدین ترتیب حزب كمونیست شوروی برای خود سیاست رسمی، احزاب نماینده رسمی‌)‌مانند

حزب توده ...( داشته و اصولاً كاری نداشت كه در كشور مورد نظر مبارزه طبقاتی چه روند

و روالی دارد و احزاب كارگری و سوسیالیستی چه نقشی در این میان ایفاء می‌كنند. البته

بودند احزاب قدرتمندی كمونیستی كه بخاطر نفوذ توده‌ای قوی اجازه نمی‌دانند كه سیاست‌های

دولت‌شوروی به آنها دیكته شود و بالعكس‌ سیاست خود را به طرف مقابل دیكته می‌كردند. ‍

همه می‌دانیم كه حزب توده از این دسته احزاب نبود. باری، امامی برای ما نقل كرده بود

در دوره‌ای كه هنوز ارتش‌ سرخ در ایران بود و دیدار با مقامات شوروی مشكلی به وجود

نمی‌آورد با "علی‌اف" كنسول شوروی كه با وی سابقه آشنائی داشت دیدار كرده و ضمن اعتراض‌

به پخش‌ گفتار رادیو مسكو درباره كروژوك‌ها نقطه نظرات خود را درباره سیاست‌های حزب

توده مطرح كرده بود. امامی می‌گفت علی‌اف دوستانه به من گفت:‌" رفیق تمامی نوشته‌ها

و انتقادات شما علیه حزب توده و انتقادات شما از روش‌ها و سیاست‌های اتحاد شوروی را

كه از موضع یك جریان آزاد و پاك‌اندیش‌ و معتقد به آرمانهای طبقه كارگر نوشته شده است

به مسكو فرستادم. اما می‌دانم كه آنها زیر خروارها مدرك و اسناد بایگانی شده، خاك خورده

و خواهند پوسید. علت هم بسیار روشن است. زیرا شوروی حزب توده را به رسمیت شناخته و

بنابراین حاضر نیست از هیچ گروه و سازمان چپ دیگری چیزی بشنوند. متاسفانه تلاش‌ تو

حاصلی ندارد و فریاد تو را كسی نخواهند شنید." پس‌ از قریب سی‌سال همین تجربه برای

رفقا خاچاطور و آوانس‌ به گونه دیگر تكرار شد. رفیق خاچاطور همزمان با دستگیری ما موفق

شد به ارمنستان شوروی مهاجرت نماید و بدین ترتیب از دستگیری و زندان رهائی یابد. رفیق

آوانس‌ اما پس‌ از رهائی از زندان به ارمنستان مهاجرت كرد. پس‌ از چهار ماه طبق قراری

كه با هم گذاشته بودیم نامه مفصلی به تاریخ هفت سپتامبر 1979 برایم ارسال كرد. در نامه

نوشته بود:" وقتی خاچاطور را دیدم گو این كه نیروی خارق‌العاده‌ای به او داده باشند، ‍

چنان خوشحال شده بود كه در پوست خود نمی‌گنجید. كلیه حوادثی را كه در چند سال گذشته

برایش‌ اتفاق افتاده بود برایم نقل كرد. با امیدواری به من پیشنهاد نمود كه نامه‌ای

به كمیته مركزی حزب كمونیست متحد شوروی نوشته و كسب تكلیف نمائیم. من نیز این كار را

انجام دادم. بعد از نوشتن نامه چندی نگذشته بود كه مرا از طرف كمیته مركزی حزب كمونیست

ارمنستان خواستند. هنگامی‌كه با فرد مسئول از كمیته مركزی در ارمنستان روبرو شدم از

من پرسید هدف شما از نوشتن نامه چیست؟ گفتم  تمام آن چه كه لازم است در نامه نوشته

شده است. پرسید چرا نامه را به زبان فارسی نوشته‌اید؟ گفتم به این زبان بیشتر آشنائی

دارم. باز پرسید چه كمكی می‌خواهید؟ گفتم دستهایم از كار نیفتاده و احتیاج به چنین

كمك‌هائی ندارم. باز پرسید چه كاری می‌خواهید بكنید؟ در پاسخ به او گفتم، رفیق من در

آن نامه درباره وظائف اجتماعی كسب تكلیف نموده‌ام نه درباره پیدا كردن كار و تامین

زندگی و در ضمن آن كتابها، یعنی دو جلد مرد منصف و یك جلد كتاب بنام دروس‌ كلاس‌های

آموزشی گروه كروژوك‌ها و چند نامه برای كمیته مركزی حزب كمونیست فرستاده‌ام كه می‌خواهم

بدانم سرنوشت این كتاب‌ها چه شده است؟ او گفت: ای بابا تو كه به میهن خودت برگشته‌ای

به ایران چه كاری داری... ول كن برو دنبال زندگیت. حرفش‌ را بریدم و گفتم: زندگی من

به دنیا بستگی دارد نه فقط به شرایط اقتصادی سیاسی ایران پس‌ اجازه بدهید به هر شكل

خودم می‌دانم دست به فعالیت بزنم. او با تندی حرفم را برید و گفت:‌نه، نه اجازه ندارید

وقتی سركار رفتید و سرگرم كار شدید با شما تماس‌ خواهند گرفت پس‌ از آن جریان شما روشن

خواهد شد. گفتم، خوب درباره كتابها چه می‌گوئید؟ او پاسخ داد كتابها كه نوشته شده هر

چه باید بكنند می‌كنند. اصلاً شما برای چه این موضوع را پی‌گیری می‌كنید؟ گفتم رفیق

ما عمری در ایران در راه مبارزه‌‌صرف كردیم. در ضمن این كتاب‌ها نتیجه زحمت یك سازمان

می‌باشد. چرا باید بی‌پاسخ بماند؟ این كتاب‌ها یا مفید می‌باشند یا بی‌ارزش‌. در هر

صورت برخورد كردن و پاسخ دادن به آنها شرط نخستین رفاقت است. اگر نبود چرا بخودم این

همه زحمت را می‌دادم. در این جا مسئول محترم گفت؛ پاسخ دادن به نوشته و كتابهای شما

بما مربوط نیست و من از این جریان آگاهی ندارم. در این بین از من پرسید شما ایرج اسكندری

را می‌شناسید؟ گفتم من او را می‌شناسم ولی با وی كار نمی‌كردم و من توده‌ای نیستم. ‍

گفت رهبر شما ملا یا آخوند بود؟ گفتم خیر یك كمونیست بود و‌برای همین هم نوشته‌هایش‌

را به كمیته مركزی حزب كمونیست متحد شوروی ارسال كردم. در این جا دیگر جای شكی برایم

باقی نماند كه با شیادان مخالف خودمان روبرو هستیم كه در این جا به نام انقلابیون ایرانی

هر فردی را می‌خواهند لجن‌مال می‌كنند و نمی‌گذارند حقایق برای این ها روشن شود...". ‍

در این جا اشاره ر. آوانس‌ به ر. اردشیر آوانسیان است كه در آن موقع ساكن ارمنستان

بود و احتمالاً در باره امامی این اطلاعات را به حزب كمونیست داده بود كه نامبرده یك

ملا و یا آخوند می‌باشد.  

در ارتباط با شیوه برخورد زنده‌یاد بیژن جزنی لازم است یك خاطره كوتاه نقل كنم. بیاد

دارم كه با رفیق جان‌باخته حسن اردین‌)‌1362_1317( در زندان درباره نظریات ر. بیژن

جزنی پیرامون كروژوك‌ها و گروه ساكا گفتگو می‌كردیم. از ر. اردین پرسیدم رفیق چرا ر. ‍

جزنی كه سال‌ها با ما در زیر یك سقف در زندان زندگی می‌كند برای تحقیق درباره تاریخچه

سازمان ساكا از ما كه از اعضای قدیمی این سازمان بودیم پرس‌وجو و تحقیق نكرده و مبنای

تاریخ‌نگاری خود را در كتاب "‌تاریخ سی‌ساله‌" نظرات نادرست ر. عبدا  مهری، كه آگاهی

اندكی از تاریخچه ساكا و تحولات آن داشت، قرار داد. تاریخ‌نگاری ر. جزنی نه فقط آكنده

از اطلاعات نادرست و غیرموثق از پیدایش‌ كروژوكها و تحولات بعدی تا سازمان ساكا است

بلكه این رفیق به خود تردیدی راه نداده است كه امامی را به عنوان عامل پلیس‌ معرفی

كند. شگفتا كه ما را نیز عامل پلیس‌ ندانسته و كارگران صادق و ساده نامیده است؟! ر. ‍

اردین گفت:‌"‌ر. جزنی برای اثبات صحت مشی مسلحانه و مردود دانستن باصطلاح مشی "‌سیاسی

كاری‌"‌ما نیازی به تحقیق از ما نداشته است زیرا در هر صورت او باید به بطلان خط مشی

ما می‌رسید. ر. اردین افزود، ر. جزنی برای دستگاه تحلیلی خود نیاز به فاكت‌هائی داشت

كه عبدا  مهری در اختیار وی می‌نهاد...".

من در طول این كتاب و در پرتو نقل خاطراتم كلیه اطلاعاتی را كه از دوره تشكیل كروژوكها

تا ساكا درجریان آن قرار داشتم با‌صداقت و امانت یك كارگر ماركسیست بیان كردم تا مورد

استناد كلیه كسانی كه می‌خواهند تاریخ جنبش‌ كارگری وكمونیستی را بررسی كنند قرار گیرد. ‍

من نه نویسنده هستم و نه مورخ بلكه همان‌گونه كه در مقدمه این كتاب یادآورشدم به خاطر

آن كه رفقائی كه از نزدیك در جریان بنیان‌گذاری كروژوك‌ها و تحول آن تا ساكا بودند

اكنون در قید حیات نیستند به ناچار این وظیفه به عهده من باقی مانده است تا كلیه حقایق

مربوط به این جریانات را بازگو كنم تا دست‌كم یك مدرك مستند از قول كسانی كه از نزدیك

در جریان بنیان‌گذاری جریانات فوق بودند در اختیار علاقمندان قرار گیرد